سوتی

ساخت وبلاگ

امکانات وب

-->-->-->تماس با مدیر-->-->-->-->-->-->-->-->-->-->-->-->-->-->-->-->-->
-->-->-->

ه

ارسال لینکککارسال لینکارسال لینککک-->-->-->ه | ه
ه
دریافت همین آهنگ

داییم تفریحی معتاده یه بار رفتیم بیمارستان پرستار ازش پرسید گروه خون شما چیه به جای اینکه بگه oمنفی گفتoمورفین

سوتی...
ما را در سایت سوتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : نیما sooti بازدید : 217 تاريخ : شنبه 22 شهريور 1393 ساعت: 14:16

بعد کلاس به دختره گفتم جزوتو بده کپی کنم کپی بسته بود بهش گفتم من وسیله دارم تو شهر میرم شمام بیاید که جزوه رو کپی کنم اونم گفت میشه دوستام هم بیان؟؟؟؟!!؟؟

من گفتم شرمنده ماشینم کوپه هستش فقط واسه 2نفر هستش!!!!

یهو نیش خند زد رفت با دوستاش یه پچ پچی کرد اومد که بریم تو راهی سوال میپرسید که اسمتون چیه و .... دوستاش به فاصله چند قدم قبل از ما میومدن ....

تا رسیدیم درب دانشگاه و رفتیم نزدیک ماشین وقتی در وانتو باز کردم قیافش دیدنی بود یهو دوستاش شروع کردن به خندیدن منم یهو زدم زیر خنده دختره هم 2-3تا فحش داد جزوشم نداد رفت پیش دوستاش!!!

من قبلش سویچ کوپم رو با وانت دوستم عوض کردم والاااااا آخه بگو به ماشین چیکار داری من ازت وجزوه خواستم همین!!!!!

سوتی...
ما را در سایت سوتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : نیما sooti بازدید : 164 تاريخ : پنجشنبه 23 مرداد 1393 ساعت: 15:49

بابام اس ام اس فرستادم : هلو ساعت 7 دم در حاضر باش میام دنبالت!!!

منم جو گرفتتم یه لحظه نوشتم براش:باشه شفتالوی من  مانتو خوشگلمو میپوشم میام عجیجم!!!

بعد بابام جواب داد اسکل بیشعور هلو یعنی سلام عاخه تو کی میخوای ادم شی؟؟؟ 20 سالت شد آدم نشدی من چه گناهی کردم که پسرمی؟؟؟

سوتی...
ما را در سایت سوتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : نیما sooti بازدید : 168 تاريخ : پنجشنبه 23 مرداد 1393 ساعت: 15:40

یک ساعته اومدم اینترنت و در اتاقمم بستم که دارم درس میخونم الان بابام اومده میگه دخترم داری چیکار میکنی؟ گفتم دارم درس میخونم گفت بیا کتابتم ببر تا بهتر متوجه بشی!!!!!

سوتی...
ما را در سایت سوتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : نیما sooti بازدید : 206 تاريخ : پنجشنبه 23 مرداد 1393 ساعت: 15:35

دیروز اینترنتم قطع شد از اتاق اومدم بیرون یکم با خانوادم آشنا شدم بنظرم آدمای خوبین!!!!!!!

سوتی...
ما را در سایت سوتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : نیما sooti بازدید : 150 تاريخ : پنجشنبه 23 مرداد 1393 ساعت: 15:33

یه روز میخواستیم بریم فرودگاه دیدن داییم که تازه از آلمان برگشته بود آماده ی رفتن بودیم که زنگ خونمون به صدا در اومد خواهرم دوید رفت در رو باز کنه فکر کرد داییمونه که میخواد غافل گیمون کنه پرید بغل یارو ددددددبوس کن بعد چند دقیقه پدرم میگه این آقای سعادتی همکارمه بیا اینور آبرو مون رو بردی
 

سوتی...
ما را در سایت سوتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : نیما sooti بازدید : 189 تاريخ : چهارشنبه 22 مرداد 1393 ساعت: 13:33

عمه ی بنده دبیر شیمی هست یه بار فصل امتحانات مراقب بوده بجز اون مراقبه دیگه ای نبوده بعد سرجلسه امتحانات میره دفتر و حدود45هم برنمیگرده بعد مدیر میاد میبینه سالن رو هواست میره دفتر میبینه عمه من اونجاست خیلی شاکی میشه عمه میگه مگه چی شده بعد از چند دقیقه میفهمه چیکار کرده (خوشبحاله دانش آموزا)

سوتی...
ما را در سایت سوتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : نیما sooti بازدید : 174 تاريخ : سه شنبه 21 مرداد 1393 ساعت: 16:31

امتحان شیمی داشتیم خیلی سخت بود همه فکرم تو امتحان بود مستخدم اومد یه شکلاتی گذاشت رو میزم منم همون جور که کله ام پایین بود گفتم خدا رحمت کنه دیدم سالن ترکید اومدم جمش کنم گفتم قبول باشه دیدم باز سالن ترکید یکی از مراقبا گفت کلا حرف نزنی سنگین تری

سوتی...
ما را در سایت سوتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : نیما sooti بازدید : 168 تاريخ : سه شنبه 21 مرداد 1393 ساعت: 16:27

وقتی بچه بودم یه دوست داشتم که با هم خیلی صمیمی بودیم همیشه خونه هم دیگه میرفتیم.

یه بار فوتبال دستی خریدم قرار شد برم خونه ی اونا خلاصه نشستیم بازی کردیم بعدش ازم پرسید فوتبال دستیت رو دیروز خریدی یا پس فردا بعد من ترکیدم از خنده بعدش بابا و داشش میگن چیه چرا اینطوری میخندی بهشون گفتم چی شده گفتن مگه چیه داره درست میگه دیگه بعدش کلی براشون توضیح دادم بازم نفهمیدن:(  

سوتی...
ما را در سایت سوتی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : نیما sooti بازدید : 92 تاريخ : دوشنبه 20 مرداد 1393 ساعت: 14:24